RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com |
شرح در عکس
خو مگه سادیسم داری کیک عقدو اینجوری میزنی
روانی
خنده خرکی که میگن اینه
خلاقیت به این میگن
قابل توجه دوست شیرینی سازمون با اون کیکش
شرح در عکس
اخبار ایران به روایت عکس
گوسفند متمدن
بازی بازی ، با شاخ گاو هم بازی؟!!!
باز هم شرح در عکس
اندر پندهای لقمان
اسب اتوبوسی
این ربطی به طنز نداره
خوشکل بود گذاشتم
اینم حال و روز منه بعد از ارسال ايميل که هیشکی نظر نمیده
اینم باز منم
واسه اونایی که ايميل نمیدن
و واسه اون شیرینی ساز .......(بوووق) با اون کیکش
اینم یه عکس متحرک واسه حسن ختام این ايميل
ای جااااااان
فرارو- دقایقی پیش عامل شهادت سرباز نیروی انتظامی پای چوبه دار در حین اجرای حکم اعدام با رضایت اولیای دم از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.
به گزارش خبرگزاری فارس، دقایقی پیش حکم اعدام عامل شهادت بابک شکفته سرباز نیروی انتظامی در حال اجرا بود که چند ثانیه پس از اجرای این حکم و در حالی که فرد محکوم به اعدام یعنی «وحید زارع» در بالای دار مجازات در حال جان دادن بود با فریاد رضایت از سوی خانواده مقتول از مرگ حتمی نجات پیدا کرد.
به این ترتیب خانواده مقتول از خیر اجرای حکم گذشته و قاتل چند ثانیه پیش از مرگ نجات پیدا کرد و به بیرون از صحنه اعدام هدایت شد. عکس های مهر از این اتفاق را در زیر می بینید.
(پیام های تبریک سال ) من از فردا نمیام چیست؟ جمله ای که هر سال این موقع ها دانش آموزان به همدیگه میگن بعد وقتی فرداش میری میبینی همشونم اومدن !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مثل ماهی پر ویتامین مثل سبزه پر از کلروفیل مثل سمنو پر از قند مثل سنبل پر از رنگ مثل سیب پر از خاصیت و مثل سکه پر از قیمت هستم ! اینا خصوصیات شخصی بنده بود ، فرستادم تا در جریان باشید …
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
شیشه عطر بهار ، لب دیوار شکست و همه جا پر شد از بوی خدا ، همه جا آیت اوست ! نوروزتان مبارک
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
ما پارسال عید نرفتیم امریکا …. امسالم نمیریم ایتالیا کلا ما اینجوری هستیم هر سال تصمیم میگیریم یکی از کشورای خارجو نریم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
اون زمانی که باباها متوجه بشن شلوار جین 20 تومن نیست اون روز، روز پیوند عاطفه هاست .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
فرارسیدن نوروز این میراث با ارزش ایرانیها را بعدا تبریک میگم الان زوده
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
آقا تا دید و بازدیدهای نوروزی شروع نشده تکلیف ماچ ها رو روشن کنید ، بالاخره باید سه بار ببوسیم یا دوبار ؟
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
مبارکتر شب و خرمترین روز / به استقبالم آمد بخت پیروز دهلزن گو دو نوبت زن بشارت / که دوشم قدر بود امروز نوروز . . . نوروز 1394مبارک
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
این روزها اگه تو خونه باهاتون مهربون شدن به سرعت خونه رو ترک کنید ! قضیه خونه تکونی جدیه !!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
لحظه ای که سال تحویل میشه … تنها لحظه ایه که بی منت به من لبخند میزنی … کاش هر ثانیه برای من سال تحویل باشه تا لبخند همیشه مهمون لبای سرخت بمونه… سال نو مبارک گلم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
امروز ۲ نفر آدرس و شماره تلفنت رو ازم خواستن منم بهشون دادم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
تحویل نمیگیرم ، سالی را که بدون حضور تو تحویل شود . . .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یـــا مـــحــول الــحــول و الاحـــوال
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
زندگی وزن نگاهی است که در خاطر ما می ماند
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
سلام میشه ازت خواهش کنم سال تحویل بیای خونمون ؟
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
ورود به این عید سعید باستانی بنا به دلایل فنی برای شما مسدود می باشد .
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
چهار دعای برتر لحظه تحویل سال / اول دعا برای ظهور آن بی مثال حکایت و داستان امروز :پیاده روی فراموش نشدنی
شانزده ساله بودم و با پدر و مادرم در مؤسسه ای که پدربزرگم در فاصلۀ هجده مایلی دِربِن، در افریقای جنوبی، در وسط تأسیسات تولید قند و شکر، تأسیس کرده بود زندگی میکردیم. ما آنقدر دور از شهر بودیم که هیچ همسایهای نداشتیم و من و دو خواهرم همیشه منتظر فرصتی بودیم که برای دیدن دوستان یا رفتن به سینما به شهر برویم.
یک روز پدرم از من خواست او را با اتومبیل به شهر ببرم زیرا کنفرانس یک روزهای قرار بود تشکیل شود و من هم فرصت را غنیمت دانستم. چون عازم شهر بودم، مادرم فهرستی از خوار و بار مورد نیاز را نوشت و به من داد و چون تمام روز را در شهر بودم، پدرم از من خواست که چند کار دیگر را هم انجام بدهم، از جمله بردن اتومبیل برای سرویس به تعمیرگاه.
وقتی پدرم را آن روز صبح پیاده کردم، گفت: «ساعت پنج همین جا منتظرت هستم که با هم به منزل برگردیم.»
بعد از آن که شتابان کارها را انجام دادم، مستقیماً به نزدیکترین سینما رفتم. آنقدر مجذوب بازی جان وین در دو نقش بودم که زمان را فراموش کردم. ساعت پنج و نیم بود که یادم آمد. دوان دوان به تعمیرگاه رفتم و اتومبیل را گرفتم و شتابان به جایی رفتم که پدرم منتظر بود. وقتی رسیدم ساعت تقریباً شش شده بود. پدرم با نگرانی پرسید: «چرا دیر کردی؟»
آنقدر شرمنده بودم که نتوانستم بگویم مشغول تماشای فیلم وسترن جان وین بودم و گفتم: «اتومبیل حاضر نبود. مجبور شدم منتظر بمانم.»
ولی متوجه نبودم که پدرم قبلاً به تعمیرگاه زنگ زده بود. مچ مرا گرفت و گفت: «در روش من برای تربیت تو نقصی وجود داشته که به تو اعتماد به نفس لازم را نداده که به من راست بگویی. برای آن که بفهمم نقص کار کجا است و من کجا در تربیت تو اشتباه کردهام، این هجده مایل را پیاده میروم که در این خصوص فکر کنم.»
پدرم با آن لباس و کفش مخصوص مهمانی، در میان تاریکی، در جادههای تیره و تار و بس ناهموار پیاده به راه افتاد. نمیتوانستم او را تنها بگذارم. مدت پنج ساعت و نیم پشت سرش اتومبیل میراندم و پدرم را که به علت دروغ احمقانهای که بر زبان رانده بودم غرق ناراحتی و اندوه بود نگاه میکردم. همان جا و همان وقت تصمیم گرفتم دیگر هرگز دروغ نگویم. اغلب دربارۀ آن واقعه فکر میکنم و از خودم میپرسم، اگر او مرا، به همان طریقی که ما فرزندانمان را تنبیه میکنیم، مجازات میکرد، آیا اصلاً درسم را خوب فرا میگرفتم؟ تصور نمیکنم. از آن مجازات متأثر میشدم اما به کارم ادامه میدادم. اما این عمل سادۀ عاری از خشونت آنقدر نیرومند بود که هنوز در ذهنم زنده است گویی همین دیروز رخ داده است. این است قوۀ عدم خشونت. حکایت و داستان امروز :
دهقان و شکارچی
یک دهقان و یک شکارچی با هم همسایه بودند. شکارچی سگی داشت که همیشه از خانه شکارچی فرار میکرد و به مزرعه و آغل دهقان میرفت و خسارتهای زیادی ببار میآورد. هر مرتبه دهقان به منزل شکارچی میرفت و از خسارتهایی که سگ او به وی وارد آورده شکایت میکرد. هر بار نیز شکارچی با عذرخواهی قول میداد که جلوی سگش را بگیرد و نگذارد دیگر به مزرعه وی برود. مرتبه بعد که همین حادثه اتفاق افتاد دهقان دیگر از تکرار حوادث خسته شده بود و بجای اینکه پیش همسایهاش برود و شکایت کند نزد قاضی محل رفت تا از طریق قانون شکایت کند. برای قاضی ماجرا را تعریف کرد.
قاضی هوشمند به وی گفت: «من میتوانم حکم صادر کنم و همسایه را مجبور کنم تا تمام خسارت وارد آمده به شما را پرداخت کند. ولی این حکم دو نکته منفی دارد. یکی اینکه احتمالی که باز هم این اتفاق بیفتد هست، دیگر اینکه همسایه ات با شما بد شده برای خودت یک دشمن ساختهای. آیا میخواهی در خانهای زندگی کنی که دشمنت در کنار و همسایه تو باشد؟! راه دیگری هم هست، اگر حرفهایی را که به شما میزنم اجرا کنی احتمال وقوع حادثه جدید خیلی کمتر و در حین حال از همسایهات بجای دشمن یک دوست و همیار ساختهای.»
دهقان گفت: «اگر اینطور است حرف شما را قبول میکنم.»
ولی هنگامی که قاضی به وی گفت که چه کاری باید انجام دهد عصبانی شد و گفت: «من تا حالا این همه ضرر دادهام، میخواهید که من دیگر چکار کنم؟!»
قاضی به وی گفت: «ولی شما قول دادی به حرف من گوش داده و آنرا اجرا کنی.»
دهقان حرف قاضی را قبول کرد. به مزرعه خویش رفت و دو تا از قشنگترین برههای خودش را از آغلش برداشت و به خانه شکارچی رفت. دهقان در زد، شکارچی در را باز کرد و با قیافه عبوسی به وی گفت: «سگ من دیگر چکار کرده؟»
دهقان در جواب، به شکارچی گفت: «من آمدم از شما تشکر کنم که لطف کردید و سعی کردید جلوی سگتان را بگیرید که به مزرعه من نیاید. بخاطر اینکه من چندین مرتبه مزاحم شما شدهام دو تا بره به عنوان هدیه برای فرزندان شما آوردم.»
شکارچی قیافهاش باز شد و شروع به خنده کرد و گفت: «نه شما باید ببخشید که سگ من به مزرعه شما آمده.»
با هم خداحافظی کردند. دهقان وقتی داشت به مزرعه اش برمیگشت صدای شادی و خوشحالی فرزندان بابت هدیهای که به آنها داده بود را میشنید.»
دهقان روز بعد دید همسایهاش خانه کوچکی برای سگش درست کرده که دیگر نتواند به مزرعه وی برود. چند روز بعد شکارچی به خانه دهقان آمد و به عوض هدیهای که به وی داده بود، دو تا بز کوهی که تازه شکار کرده بود را به دهقان هدیه داد و با صورتی خندان گفت چقدر فرزندانش خوشحالند و چقدر از بازی با آن برهها لذت میبرند و اگر کاری در مزرعه دارد با کمال میل به وی کمک خواهد کرد.
نیمکره راست مغز:
نیم کره چپ مغز:
حالا شما نیمکره راست مغزتان فعال تر است و یا نیمکره چپ مغزتان؟!!!
رﻓﺘﻢ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﯾﺎﺭﻭ ﺟﻌﺒﻪ ﺷﯿﺮﯾﻨﯽ ﺭﻭ 180 ﺗﺎ ﮔﺮﻩ ﺯﺩه !!! ﺑﻬﺶ ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺍﮔﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺧﯿﺎﻟﺖ ﺭﺍﺣﺖ ﺑﺸﻪ
اﻭﻟﯿﻦ ﻭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺑﺎﺭﯼ ﮐﻪ ﮐﺎﺩﻭ ﻭﻟﻨﺘﺎﯾﻦ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺑﻮﺩ
عزیزم حق با شماس
ميگن "پول چرك كف دست"
دروغ میگن دخترا همه آهن پرستنا!
یه جوری به آدم نگاه میکنه انگار کل خاندانمون رعیت باباش بودن :|
ياد گرفتن زبان فقط براى مكالمه با خارجيها نيست، بلكه باعث ميشه تابا فرهنگ و دانش خارجيها هم اشنا بشى. مثلا من فهميدم كه تو خارج فقط اسكولها به مدرسه ميرن. براى همين به مدرسه ميگن اسكول.
ریاضی کاربردی که میگن اینه
الو سلام مامان ..... باشه ..باااشه .باااااشه ........ باااااااااشششششه .باااااشه دیگه ........ وای باشه خداحافظ.
حکایت و داستان امروز :
تفاوت سیب و توت فرنگی
معلمی به یک پسر هفت ساله ریاضی درس میداد. یک روز که پسر پیش معلم آمده بود، معلم میخواست شمارش و جمع را به پسرک آموزش دهد. معلم از پسر پرسید: «اگر من یک سیب، با یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدهم، چند تا سیب داری؟»
پسرک کمی فکر کرد و با اطمینان گفت: «چهار!»
معلم که نگران شده بود انتظار یک جواب درست را داشت؛ سه. معلم با ناامیدی با خود فکر کرد: «شاید بچه درست گوش نکرده باشه.»
او به پسر گفت: «پسرم، با دقت گوش کن. اگر من یک سیب با یک سیب دیگه و دوباره یک سیب دیگه به تو بدم، تو چند تا سیب داری؟»
پسر ناامیدی را در چشمان معلم میدید. او این بار با انگشتانش حساب کرد. پسر سعی داشت جواب مورد نظر معلم را پیدا کند تا بلکه خوشحالی را در صورت او ببیند اما جواب باز هم چهار بود و این بار با شک و تردید جواب داد: «چهار.»
یأس بر صورت معلم باقی ماند. او به خاطر آورد که پسرک توت فرنگی خیلی دوست دارد. با خودش فکر کرد شاید او سیب دوست ندارد و این باعث میشود نتواند در شمارش تمرکز کند. معلم با این فکر، مشتاق و هیجان زده از پسر پرسید: «اگر من یک توت فرنگی و یک توت فرنگی دیگه و یک توت فرنگی دیگه به تو بدم، چند تا توت فرنگی داری؟»
پسر که خوشحالی را بر صورت معلم میدید و دوست داشت این خوشحالی ادامه یابد دوباره با انگشتانش حساب کرد و با لبخندی از روی شک و تردید گفت: «سه؟»
معلم لبخند پیروزمندانهای بر چهره داشت. او موفق شده بود. اما برای اطمینان، دوباره پرسید: «حالا اگه من یک سیب و یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدم، چند تا سیب داری؟»
پسر بدون مکث جواب داد: «چهار!»
معلم مات و مبهوت مانده بود. با عصبانیت پرسید: «چرا چهار سیب؟»
پسر با صدایی ضعیف و مردد گفت: «آخه من یک سیب هم تو کیفم دارم.»
وقتی کسی جوابی به شما میدهد که متفاوت از آنچه میباشد که شما انتظار دارید، سریع نتیجهگیری نکنید که او اشتباه میکند. شاید ابعاد و زوایایی از موضوع وجود دارد که شما درباره آنها هنوز فکر نکردهاید یا شناخت ندارید. شعر سرود محلی نوروز هورامان:کاکه محمدشریف علیرمایی (شێعرهو سروودوو وێمانێ نهورۆزو ههورامانی کاکه محهمهدشهریف عهلی رهمایی)
سروودهو نهورۆزی
ساڵهی تازێنه نهورۆز ئاماوه ئاییرما نیا یانهو خهماوه به شادی گێرمێ جهژنهو نهورۆزی نهورۆز میراسهن پهی قهوم و هۆزی
دڵ بێقهرارهن ههریۆ نیازێ کۆکۆ جهم باوه ئاواتهوازێ ئاییر کهراوه جه بان و یانان دهسه به دهسه سروود مهوانان
ساڵهی تازێنه نهورۆز ئاماوه ئاییرما نیا یانهو خهماوه به شادی گێرمێ جهژنهو نهورۆزی نهورۆز میراسهن پهی قهوم و هۆزی
جه دێرزهمانان وهروو پیرۆزی ههورامان بیبه ماواو نهورۆزی پهی ساڵهی تازێ به سیاوچهمانه شاخی ههورامان کریا به یانه
ساڵهی تازێنه نهورۆز ئاماوه ئاییرما نیا یانهو خهماوه به شادی گێرمێ جهژنهو نهورۆزی نهورۆز میراسهن پهی قهوم و هۆزی
بهرزی به بهرزی ئاییر کریاوه جه دهسی ناحهز وهڵات سنیاوه پهوکهی ههورامان پڕ رهمز و ڕازهن ههر ساڵیه که مهی نهورۆزش تازهن
ساڵهی تازێنه نهورۆز ئاماوه ئاییرما نیا یانهو خهماوه به شادی گێرمێ جهژنهو نهورۆزی نهورۆز میراسهن پهی قهوم و هۆزی
محهمهدشهریف عهلیرهمایی
چیستان کوردی
جواب:
زمانی که ماهی بسیار بزرگ در صید ماهیگیران گرفتار میشود خوشحالی و تعجب آنها را مضاعف میسازد. به گزارش خبرگزاری فارس، زمانی که نام ماهی به میان میآید همه ما ماهی قرمز سر سفره عید و یا در نهایت ماهیهای خوراکی شمال و جنوب کشورمان که با انواع آنها آشنا هستیم در تصور خود مجسم میکنیم.
گاهی اوقات ماهیهای عجیب با چثه بسیار بزرگ در تور ماهیگیران به دام میافتند که ما را شگفتزده میکنند. ادامه مطلب انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس هوشنگ مهدی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس هوشنگ مهدی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی ثبت حریم 20 اثر تاریخی ثبت ملی روستای پالنگان و روستای ژیوار پالنگان، سفری بیادماندنی به یک روستای پلهکانی جشن نوروز در استان کردستان روستای پالنگان گزارش یک گردشگر از تاریخ وطبیعت پالنگان دوره ارتفاع و فضای معلق (مریوان) مدیر وبلاگ مسابقات کشتی به مناسبت جام رمضان در شهرستان کامیاران جشنواره نوروزی پالنگان، از روایت شکست اهریمن تا معرفی جاذبه های گردشگری+تصویر فاصله بین کامیاران و روستای پالنگان پالنگان زیباتر از ماسوله+ عکس عکسهایی از پالنگان 2 برگزاری مراسم پر شکوه فرهنگی و هنری نوروز در پالنگان + تصاویر سفری به کردستان - روستای پالنگان (از دید یک مسافر) عکسهایی از پالنگان پالنگان،کامیاران ،کردستان کتیبه تنگی بر هورامان مسابقه دوستانه کامیاران و روانسر به میزبانی شهر روانسر برگزار شد هنرمند سیدمحمد صفایی خوا له خوش بو حه ق شناس مدیر ولاگ شعر در وصف معلم راهیابی گروه هنرهای نمایشی توسکا به چهارمین جشنواره منطقه ای زاگروس زیبا بودن در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست هرس کردن درختان فضای سبز و ایجاد فرم های جذاب و متنوع گلکاری بسیار وسیع در سطح شهر بوشهر پس لرزه های تئاتر کامیاران و گروه هنری توسکا |
خرداد 1400 3
اسفند 1395 12 دی 1395 10 آذر 1395 9 مهر 1395 7 تير 1395 4 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 فروردين 1394 1 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 بهمن 1392 11 دی 1392 10 آذر 1392 9 آبان 1392 8 مهر 1392 7 شهريور 1392 6 مرداد 1392 5 تير 1392 4 خرداد 1392 3 ارديبهشت 1392 2 فروردين 1392 1 اسفند 1391 12 |