RSS
POWERED BY
LoxBlog.Com |
در آستانه روز مادر هستیم و این کاریکاتور ها بنظرم کاملا به درد خواهد خورد ... دستبوس مادر عزیزم و همه مادرهای گل گروه هستیما ... گفته باشم ;-)
با توجه به نزديك شدن به فصل گرما ... طی یک نظر سنجی در اروپا اکثر مردم اعتقاد دارند که زیباترین پلیس ها در جهان پلیسهای زن روسیه میباشند ... حالا اینکه این گزینه ها رو در زیر میبینیم زیبا هستند یا نه سلیقه ای هست ...
- آیا می دانستید که... مروارید در سرکه ذوب می شود. - آیا می دانستید که... چرخ دستی در چین اختراع شده است.
- آیا می دانستید که... بغل کردن درخت در چین ممنوع است.
- آیا می دانستید که... قهوه فوری در سال 1901 اختراع شد.
- آیا می دانستید که... بدن انسان ۵۰ هزار کیلومتر رشته عصبی دارد.
- آیا می دانستید که...تنها موجودای که میتواند به پشت بخوابد انسان است.
- آیا می دانستید که... زرافه و موش می توانند بیشتر از شتر بدون آب زنده بمانند.
- آیا می دانستید که... بدن یک انسان 70 کیلوگرمی حاوی 0.2میلی گرم طلا است - آیا می دانستید که... در شیلی صحرایی وجود دارد که هزاران سال می شود در آن باران نباریده است.
- آیا می دانستید که... خرگوش و طوطی تنها حیواناتی اند که بدون برگشتن به عقب پشت سر خود را ببینند.
- آیا می دانستید که... طول قد هر انسان سالم برابر ۸ وجب دست خود اوست. - آیا می دانستید که... شبکه چشم انسان ۱۳۵ میلیون سلول دارد که مسولیت تشخیص رنگها را بر عهده دارند. - آیا می دانستید که...حس بویایی خرس تقریباً ۱۰۰ برابر قوی تر از حس بویایی انسان است.
- آیا می دانستید که...چشم سالم انسان میتواند ۱۰ ملیون رنگ مختلف را ببیند و از هم دیگر جدا نماید.
- آیا می دانستید که...همه نوزادان میگو نر میشوند و بعد از چند هفته بخشی از نوزادان به ماده تبدیل می شوند.
- آیا می دانستید که... تخم مرغی که آب پز شده و سفت شده می چرخد (تخم مرغ نپخته و یا نرم نمی چرخد).
- آیا می دانستید که... افرادی که در اثر گزندگی زنبور می میرند بیش از افرادی هستند که در اثر مار گزیدگی می میرند.
1- در نگاه شتر یک حسرتی هست انگار که یک تست بیشتر می زد، صنعتی شریف قبول می شد
2- چند ترمه می رم کلاس زبان انگلیسی. تو این چند وقت فهمیدم زبان دونستن فقط به درد مکالمه با خارجی ها نمی خوره بلکه با فرهنگ و دانش اون ها هم آشنا می شی.
مثلا فهمیدم تو خارج فقط اسکول ها می رن مدرسه. واسه همین به مدرسه می گن اسکول. اگه چیز جدیدی یاد گرفتم حتما بهتون می گم
3- یکی از دلایلی که سرخ پوستا همیشه به قطارها حمله می کردن این بوده که دود قطار تو زبون اونا فحش محسوب می شده
4- از یه جا به بعد می فهمی «علم بهتر است یا ثروت» فقط برای اونایی بود که حق انتخاب داشتن
5- تو فیلمای ایرانی از تصادف فقط صداش میاد
6- روزی زنی تصمیم گرفت همه مشکلاتش رو به دریا بسپاره اما هر کاری کرد، شوهرش سوار قایق نشد
7- آقا یه جوری بهانه بیارین که آدم حس نکنه به شعورش توهین شده
8- حالا بعد از مرگمون ازمون می پرسن زندگی خود را چگونه گذراندید؟ ما هم جواب می دیم همه عمرمون نشستیم پشت کامپیوتر منتظر موندیم تا دانلود شه!
9- کاش هر کسی رو که نصیحت می کردن مثل معاینه فنی یه برچسب روش می زدن که قبلا نصیحت شده. دیگه در مورد اون موضوع باهاش حرف نزنید
10- طرف برادرشو نصیحت می کرد می گفت بعد از ازدواج اقتدار داشته باش مثل من. دیشب به زنم گفتم من ساعت 11 آب گرم می خوام.
اونم رأس ساعت 11 آب گرم رو آماده کرد. داداشش گفت حالا اون موقع آب گرم می خواستی چیکار؟ گفت چون نمی تونم با آب سرد ظرف بشورم، پوستم حساسه
11- ته دیگ یه غذاست. سیب زمینی هم یه غذاست. ماکارونی هم باز یه جور غذاست اما ته دیگ سیب زمینی ماکرونی یه روش زندگیه
12- غذا مثل گلوله است، تا خوردی باید بیفتی
13- فکر کنم یکی با برگ برنده من دلمه درست کرده
14- نحوه پسته خوردن ایرونی جماعت: همزمان یکی در دهان، یکی در دست و یکی هم تحت نظر
15- ساعت 5 صبح برام sms اومده، با چه زحمتی از زیر پتو اومدم بیرون موبایلمو برداشتم می بینم نوشته قالیشویی شربت اوغلی شعبه دیگری ندارد! انقدر خوشحال شدم که نگو
16- من وقتی به دنیا اومدم باهوش بودم ولی درس و مدرسه خرابم کرد
17- دیشب اینترنتم قطع بود کلی کار کردم. ظرفا رو شستم، خونه رو هم جارو کشیدم. دیگه کم کم داشتم دوتا بچه آفریقایی رو به فرزندی قبول می کردم که نتم وصل شد
18- علم بهتر است یا ته دیگ ماکارونی؟ مرده شور علم رو ببرن که با هر چی مقایسه اش می کنم کم میاره
19- آخرش نفهمیدیم ما مردا همه مون مثل همیم یا یکی از یکی بدتریم؟
20- اونایی که تو خونشون یه کیف قدیمی داغون هست که همه مدارک و سندها رو توش نگه می دارن، لایک کنن همدیگه رو بشناسیم
21- رفته بودیم سینما فیلم اکشن. دو نفر تو آشپزخونه داشتن همدیگه رو با قمه و اره برقی می زدن. بعد ری اکشن دختر ردیف جلویی: وای چه کابینت های قشنگی!
22- ریاضی عزیز. قبول کن که X رفته و هرگز برنمی گرده. انقدر از ما نخواه که برات X رو پیدا کنیم. به زندگی بدون اون عادت کن
23- کاش می شد وقتی بعضیا خیلی خوب و مهربون می شن بهشون تافت بزنی همون جوری بمونن. یا حداقل بهشون پیف پاف بزنی تو همون حالت، در اوج بمیرن
24- به یارو میگن: اگه به انگلیسی بخوای به کسی بگی بیا اینجا چی می گی؟ یارو: کام هیر میگن آفرین چه خوب بلدی میگن اگه بخوای بگی برو اوجا چی می گی؟ میگه: اول خودم می رم اونجا بعد میگم کام هیر
25- به بابام زنگ زدم می گم تصادف کردم الان بیمارستانم. می گه خب حالا یه دونه از جون هات کم شد. هنوز مونده گیم اور شی از دستت راحت شیم. فکر کنم منو از تو سطل ماست پیدا کردن
26- رفتم سوپرمارکت یه چیپس گرفتم، رفتم بیرون، یارو گفت: کجا؟ گفتم: الکی مثلا پولشو دادم گفت: بیا، رفتم جلو یه دونه محکم زد تو دهنم تا یه ربع صدا زودپز می دادم! گفت: الکی مثلا بقیه پولتو بهت دادم ملت خیلی بی اعصاب شدنا
27- یعنی وضعیت یه جوری شده وقتی می خوای با کسی حرف بزنی قبلش باید بگی می دونم تو از من بدبخت تری، صبر کن من اول حرف بزنم، بعد تو شروع کن
28- هیچ وقت امیدت رو از دست نده. کپک هرگز فکر نمی کرد پنی سیلین بشه
29- بایای من هر وقت قبض برق زیاد می یاد می ندازه گردن لامپ مودم من انتخاب آقای مظهرادوای به عنوان پژوهشگر برتر تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد
در مراسمی که به مناسبت گرامیداشت هفته پژوهش در تالار فردوسی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی شهرمشهدبرگزار گردید از پژوهشگران برتر تقدیر شد که در این میان مظهر ادوای دانشجوی دکترای تاریخ؛ فعال و محقق هورامان به عنوان پژوهشگر برتر تاریخ انتخاب شد.
وبلاگ فرهنگی،تاریخی،ادبی ههورامان هانهبهرچهم باتبریک پژوهشگر برتر تاریخ دانشگاه فردوسی مشهد به آقای مظهر ادوای اهل روستای سلین هورامان ساکن شهرستان مریوان آرزوی کامیابی وموفقیت روزافزون برای ایشان ودیگرجوانان وفعالان پرتلاش هورامان را،ازخداوندلایزال خواستاراست. ای قوم به حج رفته کجائید؟!:ارسالی ازآقای مدرک کریمی ای قوم به حج رفته کجائید کجائید مقصود همین جاست بیائید بیائید مقصود تو در خانه و دیوار به دیوار در بادیه سرگشته،شما در چه هوائید؟(مولانا ) تمایل به ردگیری مفاهیم عمیق و اندیشه های ناب بشری در دل کتابها و نوشته های فلسفی،ادبی و...دورانی طولانی است که مد شده،مخصوصاً حالا که سیل نوشته های آنلاین و آفلاین و کتابی و مطبوعاتی،حکایت هر محله و دکان و بازاری است!!!نسل ما هم که با اردنگی و ترکه و چوب و سیلی،زورچپان،وارد مدرسه و معرکه شدیم،کم کم و به ناچار،عادتمان دادند که بزرگی و عمق را از دهان کسانی بجوئیم که اهل نوشتن و کتاب و کتابخانهاند و همین باعث شد؛بتهای ذهنیمان نه در محیط ملموس دوروبر،که در شهرهای دور و بلاد بعید جای داشته باشند:ازما بهترانی که کتاب نوشته اند–شاملو،صادق چوبک،امیرحسین آریانپور،مارکس،نیما،فروغ،گارسیا مارکز،کامو،و...-آن هم نه به اتکای مطالعات پیگیر و قوام یافته که بیشتر شعارزده و از روی تعصب و دهن بینی،مثلاً شاملو را می پرستیم حتی سیگار و اعتیادش را توجیه شده می دانیم نه به پشتوانهی غور و کنکاش در کتابها و افکارش بلکه با اطمینان از به روز بودن و مد بودن نام و شهرتش،البته برای در رفتن از اتهام عدم مطالعه اش چند شعر سادهی و همه فهم وی مانند:"دهانت را می بویند/مبادا که گفنه باشی دوستت می دارم"و یا:"لبانت به ظرافت شعر/شهوانی ترین بوسهها را به شرمی چنان مبدل می کند/که جاندار غارنشین/از آن سود می جوید و..."را حفظ می کنیم،غافل از اینکه،شاملو یا هر نویسندهی دیگری،مثل ما،موجودات خرده شیشهدار دوپا؛که روزی سه الی چهار نوبت،مقدار معتنابهی آذوقه را طی مراسمی مفصل و جان کن،به کودی بدبو تبدیل می کنیم،انسان و جایزالخطا بودهاند(اتفاقاً خیلی وقتها خطاهای بزرگ را آدم های بزرگ مرتکب می شوند و این حرف من نیست گواهی تاریخ است)و نباید از آنها بت و امامزاده ساخت،شاملو سهل است بزرگان فلسفهی غرب و شرق و بودا و زرتشت هم همردیف این قافلهاند.از بحث دور شدم،کتابزده بودن و چشم و دل را معتاد نوشته و کتاب کردن در بسیاری اوقات باعث می شود دیدگاه نسبی و انتقادی را که ویژگی انسان مدرن و متفکر است از دست بدهیم!!ازدست دادن بینایی درون،راه را بر کوری باطن می گشاید!!!کورباطن که شدیم، دیگر،آدمی می شویم ظاهراً عالم که بسیاری مطالب و شعار و نوشته را حمل می کند اما نگاهش تار و کج است و راه به پستوهای نمور دارد نه به پنجره ها و دریچه های گشوده به آغوش نور .
اعتراف می کنم خیلی وقتها فکر کرده ام که در خانوادهامان،چقدر بدبختیهایمان،ریشه در بیسوادی پدرم دارند و پیش خودم گله کرده ام که ای کاش پدرم دیپلم داشت،چرا که از این طریق راز دهر و ملکوت و سما را در سطرهای بیجان لبالب از تجربه و معنا و اندیشه بعد از ازدواج با مادرم حمل می کرد و هر روز جرعهای از این بیکرانه را به مشام جان ما روانه می کرد و در معیت و همدوش پدری دیپلم،در نردبانی شبیه پله های برقی پاساژهای چند طبقه،سوت زنان و بی خیال،به اشراق و معراج و پیشرفت،صعود می کردیم.پدرم و همقطاران همنسل پدرم در نظر من آدمهایی بودند که از نعمت دمخور شدن با عمق اندیشههای نظام یافتهی بشری که در دل کتابها لانه داشت،دور بودند و لاجرم موجوداتی بودند فسیل،که نه از راز زندگی بهرهای برده بودند نه بلد بودند تصمیمات درست و امروزی بگیرند و نه با اندیشهای عمیق حاضر بودند راجع به مرگ و پایان حیات فکرکنند چرا که نظام آموزشی مرا معتاد کرده بود که سراغ این مفاهیم را فقط از نوشتهها و منابع مکتوب باید گرفت؛نه در کوچه پس کوچههای خاک گرفتهی نودشه و آدمهای دم دست دور و بر!!اما روز به روز که گردونهی زمان،کودکی و خامی چندلایهی اولیه را ازمن گرفت پی بردم که همین بیخ گوشم متنی زنده وکواپاتول پوش، کتابخانهای را از فراسوی پیشا تولدم تا اکنون سی وهفت سالگیام حمل می کند که نام همیشهاش:"تاته "است فهمیدم پدر دیپلم نداشتهام،در دانشگاه باغ "دروعازا" و " بیسکی " و "سیروانسک "و"ملگاو قولی "و...با استادانی همچون:انجیر و توت و چشمه،صدهاهزار واحد رویش و برگ و بار و خزان و سرما و نوروز و آتش را در سکوتی بودایی و اهورایی، تنفس کرده–تفکر پدرم نه با واژههای پرطمطراق باب روز و روزنامه که با رفتار درست و درخور در حق یک سنجاب، گربهی پشت بام،یک نه مام،پیرزن ندارهمسایه،حس حلول بهار،گرمای همنشینیهای زمستان و قلتاخ چینی های دورهم غروبهای پشت بام و...آشیان دارد.نسل ما که بار کتاب و نوشته و سی دی و تبلت و لپ تاب و...بدجور یک بعدی بارمان آورده نیاز اکید داریم درعین احترام به نعمات دنیای مدرن با دیدی عاری از تعصب،تجربیات گذشتگان بلافصل خودمان را رصد کنیم تا آنوقت ببینیم مدرسه و دانشگاه و واحد و ژتون و ..چه ها که با اعصاب و شخصیتمان نکرد. اگر از پدر من بپرسید صادق هدایت کیست؟به احتمال قوی نمی داند که در پرسپولیس بازی می کند یا هافبک استیل آذین است یا خیر مرده یا زنده است و اینکه بوف کور را فروغ فرخزاد نوشته یا محمد رضا شجریان؟!!!اصلاً قاطی این چرت و پرتها نشده،ولی اگر از پدرم دربارهی درخت و آب و آبیاری سوال کنی،چنان به سلوک گردو و سایهی چنار و رفتار توت و انگور وارد است که نسل جدید با کیبورد و پیت بال و جنیفر و کریس رونالدو و پلی استیشن و حریم سلطان و زهرمار!
قصد من در این نوشته نه متهم کردن تمام لحظات دنیای ظاهراً مدرن اکنون است که تا خواسته باشم مدینهی فاضلهای دروغین و موهوم را در گذشتهی ازدست رفتهی چرکینی دنبال کنم،پدرم حکایتها از وضعیت فاجعه بار بهداشت و حمام و دستشویی و شپش و...از وضعیت سرسام زنان و دختران سالهای دور کودکی و جوانیش با خود دارد– که البته جای این سئوال هست که آیا وضعیت زنان و دختران از آژیرقرمز به آژیرسفید رسیده یا اسفبارتر و به وخامت رسیده است؟و به روژ لب و مانتو و تحصیل نیمه کاره و خانه نشینی رسیده است؟باید پرسید و دید و شنید –سیاه سفید جلوه دادن دنیا کار نامزدهای انتخاباتی است برای قاپیدن چند روزه ی دل مردم جهت کش رفتن آرای آنهاست نه وظیفهی این نوشته که فقط درد دل مکتوبی است.من خودم در خانه امان چند سالی است آشتی سنت و مدرنیته را در این دیده ام که با وسایلی مدرن از نوع لپ تاب و ام پی تی پلیر و دوربین دیجیتال و... پدرم و مادرم را به حرف وادارم تا هر بار کتاب نایاب درون آنها لایه لایه پرده از راز زندگی پیشینیان بردارد و هر دفعه مرا مهمان بحثی صمیمی و آموزنده کنند و برای همین،دستاورد این چند سالم چندین صد ساعت گفتگو با پدرومادرم راجع به همه چیز بوده که هنوز سر این رشته دراز است و...مثلاً از مادرم پرسیدهام که به صورت مفصل و کامل خود را معرفی کند،از کودکیش از بازیهای دخترانه از زمستان از روابط مردم،قهر وآشتیهایشان و از ظلم و مهربانی مردان و...از پدرم دربارهی شاگرد جولاییایش و از کی و به کجا و چطور می رفتهاند و چه چیزی می پوشیدند و نوروز و شادی و عزا و عروسی وماتمشان به چه ترتیبی بوده و خلاصه هر فایل را به اسم مخصوص خود با تاریخ کامل ذخیره و در چند جا مثل امانت گرانبهایی نگهداشتهام!برایم شعرفولکلور خواندهاند که در هیچ کتابی نمی توان سراغ آنها را گرفت همین چند وقت پیش مادرم نزدیک نیم ساعت تمام اشعاری را که قاطی"روله بزانی"از حفظ داشت برایمان خواند و با چه طمأنینه و آرامشی تکیه ها را به موقع ادا می کرد و می خواند و می خواند و می خواند.ویکبار هم پدرم در حین صحبت از دوران جوانی خود این اشعار را از حفظ برایم خواند: گرده دهرهره تا سهروو تاشا سهوزێم پاش مێشۆ چۆکڵهش پهی تاشا ئی دهس و ئهو دهس وهرێسو باری دۆسێوهم ههنه لا کهیڵهو زباری شێوهت مشۆوه شێوهو نازارا زڵفێت جهنگ کهرا چنی گۆشهوارا گهل گهل کناچه بهرزو سهرکاوی قهتارشا بهسهن پهی وهرهتاوی و مادرم چند روز قبلتر برایم خوانده بود : تفه تهڕێ یاوهی و کهوتێ وهروو وهی هۆرزه بۆرێوه و مهیل مهده گهدهی ئاه و ههناسهم یاوا وا دارا یا خوا لاما دۆ چی ههرزه کارا! و باز از پدرم : باڵات بهرزا و قهدت نهی مهمهت ساوی و زنجت بهی من چنی تۆما ههی ههی ههی با بنیشوو ڕات ئهگهر مهی (شاعر: بابا ههباس ) صحبت از اقیانوس مدفون زیبایی است که مفت و مسلم در سینهی نسل قدیم ما دارد به فنای همیشه می رود!می توانیم ازامکاناتی که انقلاب دیجیتال برایمان فراهم کرده به نحو شایسته استفاده کنیم تا داستان ریشه و وطن و پدر و مادرانمان بیش ازاین به تاراج فراموشی نرود.کتاب مدفون شایستهای که قصه ی من و توست،حکایت خاک،نجابت و قناعت و فقر و مرگ و استیصال و عروسی و عزا،داستان زمستان و نوروز و سایه و همسایه،گردآوری و ذخیرهی درست آن کار همگان است!
۲۰ اثر از استانهای اصفهان، کردستان، چهارمحال و بختیاری و آذربایجان شرقی در جلسه کمیته ثبت حریم آثار غیرمنقول توسط اعضای کمیته ثبت حريم آثار ملی غيرمنقول برای ثبت در فهرست آثار ملّی تایید شده است.
خانههاى این روستا با سنگ و اغلب به صورت خشکه و به صورت پلکانی و از سنگ ساخته شده است. در این روستایی با مهر خانه، حیاط خانه دیگر محسوب میشود و تا پشت روستا ادامه مییابد. نوع معماری به کار رفته در این روستا نیز چشم هر بینندهای را به سوی خود جلب میکند. قدمت این روستا به قبل از اسلام برمیگردد و زندگی تا کنون در آن جریان داشته است. این روستا علاوه بر داشتن معماری زیبا، دارای چشمهها، آبشارها و طبیعتی سرشار از زیبایی منحصر به فرد در استان کردستان است و در کنار رودخانه تنگیور قرارگرفته که به رودخانه سیروان میپیوندد. رودخانه خروشان تنگیور که از میان آبادی میگذرد آن را به د وقسمت تقسیم کرده است و خانههای روستا با سنگ و بیشترشان به صورت خشکه چینی ساخته شده است. این بنای ارزشمند از ساخته های دوره قاجار است. بنا به صورت حیاط مرکزی بنا شده و فضاهای خانه در چهار جبهه حیاط مستطیلی آن شکل گرفته اند و از بناهای مهم دوره قاجاریه بافت تاریخی تودشک است. بنا حدود ۱۲۰۰ متر مربع مساحت دارد و مربوط به اواخر دوره قاجار و پهلوی است. این مسجد در کنار مسجد جامع و بازار تاریخی ارومیه در بافت قدیم قرار دارد ۵×۲۰×۲۰ با ملات آهک و گچ شکل گرفته و مربوط به دوره پهلوی است. این محوطه از آثار مهم دوره اورارتویی است و در جنوب آن ردیفی از پله درسطح صخره به طول بیش از ۴۰ متر ایجاد شده است.
سقف بنا به وسیله تیرهای چوبی پوشیده شده است. پلان بنا نامتقارن است و اتاقهایی از سه سمت حیاط را در برگرفته اند و دارای پنجر ه هایی با قوس نیم دایر های در دو طرف ورودی است. در دیگر سمت حیاط دارای طاقنماهایآجریاست. بوی مادر روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد.... که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد. چون لود عكسهاي متحرك طول ميكشه تعداد 10 عكس رو براتون در نظر گرفتم و تا لود شدن كامل عكسها شكيبايي داشته باشين ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
داره آهنگ ملايم گوش ميده
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كي گفته دخترا پارك دوبل بلد نيستن؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عمو مراقب خودت باش
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خو آدم !!! اينجا جاي فيلمبرداريه ؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به اين ميگن دزد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مگه آزار داري گربه رو ميترسوني؟؟؟
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دخترا وقتي لباس نو ميخرن
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اينم آقا مورينيوس ديگه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
كار ندارم كه چه گوسفند چموشيه اما دورخيزش منو كشته
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
مرسي تعادل
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اميدوارم اين عكسها مورد رضايتتون قرار گرفته باشه
از شما همراهان عزيز و آقاي حجواني ، مدير كليه گروه هاي مارشال هم عذرخواهي ميكنم به خاطر كم كاري
ان شاءالله ديگه از من كم كاري نميبينيد
غروب غمهاتون رو آرزومندم
تا درودي ديگر بدرود
ما که عاشق میشویم خدا را گم میکنیم... خوشبحال زلیخا , عاشق که شد... خدا را پیدا کرد
دیگه به چه زبونی بگم دوستت دارم؟
اگر صدام و نمیشنوی
دیگه چشمات که میبینه دارم چی بهت میگم اجـــــــازه خدا؟؟ می شه من ورقـــــــه مو بدم؟ می دونم وقت امتــــــــــــ حان تموم نشده خدایا
خدایا.... برای خاموشی ام فقط یک "فوت" کافی است خاموشم کن ... خسته ام......
خوبم …!
باور کنيد …؛
اشک ها را ريخته ام …
غصه ها را خورده ام …؛
نبودن ها را شمرده ام …؛
اين روزها که مي گذرد …
خالي ام …؛
خالي ام از خشم، دلتنگي، نفرت …؛
و حتي از عشق …!
خالي ام از احساس …
اینکه نامـــــــــــش
خـــــدا!!!! کي کـــــــــات مي دي؟؟؟!! هزار بار ،يک پلان رو گرفتي... من بازيگر خوبي نمي شم،بــــاور کن .!
جنجالی ترین جراحی های سال گذشتهپسری که زیر پوست صورتش چشم دارد، کودکی که با نصف قلب متولد شد، قلب بیرون از سینه یک کودک، وسیعترین پیوند صورت پس از شلیک گلوله، پیوند بافت قلب یک گاو به کبد یک انسان و بازسازی جمجمه پس از یک ترور ناموفق برخی از مهمترین و عجیبترین اتفاقات مهم پزشکی و جراحی های مهم سال گذشته بوده اند.
احتمال وجود چشم زیر پوست پسر بچه بیچشم
تصویر نوزادی با قلب بیرون از سینه
عکس جنجالی: بوسیدن چادر دختر بسیجی توسط پسران بسیجیعکس جنجالی سایت تسنیم که عاقبت مجبور به حذف آن شد جشنواره تئاتر مقاومت:
انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس هوشنگ مهدی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس هوشنگ مهدی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی انتخابات شورای شهر کامیاران مهندس زاهد نباتی ثبت حریم 20 اثر تاریخی ثبت ملی روستای پالنگان و روستای ژیوار پالنگان، سفری بیادماندنی به یک روستای پلهکانی جشن نوروز در استان کردستان روستای پالنگان گزارش یک گردشگر از تاریخ وطبیعت پالنگان دوره ارتفاع و فضای معلق (مریوان) مدیر وبلاگ مسابقات کشتی به مناسبت جام رمضان در شهرستان کامیاران جشنواره نوروزی پالنگان، از روایت شکست اهریمن تا معرفی جاذبه های گردشگری+تصویر فاصله بین کامیاران و روستای پالنگان پالنگان زیباتر از ماسوله+ عکس عکسهایی از پالنگان 2 برگزاری مراسم پر شکوه فرهنگی و هنری نوروز در پالنگان + تصاویر سفری به کردستان - روستای پالنگان (از دید یک مسافر) عکسهایی از پالنگان پالنگان،کامیاران ،کردستان کتیبه تنگی بر هورامان مسابقه دوستانه کامیاران و روانسر به میزبانی شهر روانسر برگزار شد هنرمند سیدمحمد صفایی خوا له خوش بو حه ق شناس مدیر ولاگ شعر در وصف معلم راهیابی گروه هنرهای نمایشی توسکا به چهارمین جشنواره منطقه ای زاگروس زیبا بودن در کلبه ما رونق اگر نیست صفا هست هرس کردن درختان فضای سبز و ایجاد فرم های جذاب و متنوع گلکاری بسیار وسیع در سطح شهر بوشهر پس لرزه های تئاتر کامیاران و گروه هنری توسکا |
خرداد 1400 3
اسفند 1395 12 دی 1395 10 آذر 1395 9 مهر 1395 7 تير 1395 4 فروردين 1395 1 اسفند 1394 12 بهمن 1394 11 دی 1394 10 آذر 1394 9 آبان 1394 8 مهر 1394 7 شهريور 1394 6 مرداد 1394 5 تير 1394 4 خرداد 1394 3 ارديبهشت 1394 2 فروردين 1394 1 اسفند 1393 12 بهمن 1393 11 دی 1393 10 آذر 1393 9 آبان 1393 8 مهر 1393 7 شهريور 1393 6 مرداد 1393 5 تير 1393 4 خرداد 1393 3 ارديبهشت 1393 2 فروردين 1393 1 اسفند 1392 12 بهمن 1392 11 دی 1392 10 آذر 1392 9 آبان 1392 8 مهر 1392 7 شهريور 1392 6 مرداد 1392 5 تير 1392 4 خرداد 1392 3 ارديبهشت 1392 2 فروردين 1392 1 اسفند 1391 12 |